کد مطلب:140500 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:144

عبور دادن اهل بیت از کنار قتلگاه
در اینكه اهل بیت سلطان دین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را هنگام حركت به طرف كوفه از كنار قتلگاه عبور دادند شك و تردیدی نبوده و همه ارباب مقاتل اتفاق بر آن دارند منتهی آیا این عبور به درخواست خود اهل بیت بوده یا ظالمین


بخاطر ایذاء و آزار بیشتر ایشان را از آن جا عبور دادند بین عبارات اهل فن اختلاف می باشد.

از اكثر عبارات كتب این طور استفاده می شود كه سپاه كفركیش بمنظور ایذاء و دل سوزاندن بانوان محترمه و اطفال تعمدا آنها را از كنار قتلگاه عبور دادند ولی مرحوم شاهزاده فرهاد میرزا در قمقام تصریح كرده است به اینكه عبور اهل بیت امام علیه السلام به خواسته خودشان بوده، ایشان می فرماید:

اهل بیت او را گفتند: بحق الله الا مررتم بنا علی مصرع الحسین یعنی: بخدای كه این اسیران را از قتلگاه عبور دهید.

دیگر از كسانی كه عبور از قتلگاه را به خواسته خود اهل بیت دانسته مرحوم محدث قمی در منتهی الآمال است ایشان می نویسند:

پس از آنكه لشگر كفر آتش در خیمه های اهل بیت زدند شعله آتش بالا گرفت فرزندان پیغمبر دهشت زده با سر و پای برهنه از خیمه ها بیرون دویدند و لشگر را قسم دادند ما را از مصرع حسین علیه السلام گذر دهید، پس بجانب قتلگاه روان گشتند باری چون دیدگان بانوان محترمه بر اجسام بی سر شهیدان افتاد بسیار گریستند بر سر و روی خود زدند و نوحه و زاری نمودند و طبق آنچه از روایات و اخبار استفاده می شود در بین تمام افراد اهل بیت سید الشهداء علیه السلام حال امام سجاد علیه السلام از همه وخیم تر و بدتر بود و اگر نبود حدیث ام ایمن كه علیا مخدره حضرت زینب سلام الله علیها بر آنجناب نقل فرمود بیم آن می رفت كه حضرت به عالم باقی ارتحال كنند و شرح این حدیث طبق آنچه مرحوم ابن قولویه در كامل الزیارات آورده چنین می باشد:

این حدیث در آنچه استادم رحمة الله علیه به من اجازه آنها را داده است داخل بوده منتهی در مقام نقل بین دو روایت را جمع كرده، برخی الفاظ را اضافه و بعضی را حذف نموده، پاره ای را مقدم و شطری را مؤخر كرده ام و بدین ترتیب


صحیح است بگویم:

این حدیث را با تمام الفاظ و عباراتش از كسی نقل می كنم كه وی آن را برایم اولا و سپس الآن حدیث نموده چه آنكه نه من آن را بر استادم رحمة الله علیه قرائت كرده و نه او بر من قرائت نموده است فقط من آن را از كسی كه برایم نقل كرده حكایت می كنم و آن حدیث چنین است: ابوعبدالله احمد بن محمد بن عیاش می گوید:

ابوالفاسم جعفر بن محمد بن قولویه برایم نقل كرد و گفت: ابوعیسی عبیدالله بن فضل بن محمد بن هلال الطائی البصری برایم نقل نمود و گفت: ابوعثمان سعید بن محمد برایم نقل كرد و گفت: محمد بن سلام بن یسار كوفی برای ما نقل كرد و گفت: احمد بن محمد واسطی برایم نقل نمود و گفت: عیسی بن ابی شیبة القاضی برایم نقل كرد و گفت: نوح بن دراج برایم نقل كرد و گفت: قدامة بن زائده برایم حدیث كرد و از پدرش نقل كرد، پدرش گفت:

حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام فرمودند:

ای زائده خبر به من رسیده كه گاهی به زیارت قبر ابی عبدالله الحسین می روی

عرض كردم: همان طور است كه خبر به سمع شما رسیده.

حضرت فرمودند:

برای چه مبادرت به چنین فعلی می ورزی در حالی كه تو نزد سلطان مكانت و منزلتی داشته و وی كسی است كه توان این را ندارد ببیند شخصی به ما محبت داشته و ما را بر دیگران برتری می دهد و فضائل ما را ذكر می كند و حقی كه از ما بر این امت واجب است را رعایت می نماید؟

محضر مباركش عرض كردم: به خدا سوگند قصدم از این فعل فقط رضایت خدا و رسول خدا بوده و از غضب و سخط كسی كه بر من غضب نماید ترس و وحشتی ندارم و امر مكروهی كه از ناحیه این فعل به من برسد هرگز در سینه ام


گران و سنگین نیست و بر من قابل تحمل می باشد.

حضرت فرمودند:

تو را به خدا سوگند امر چنین است؟

عرض كردم: به خدا سوگند امر چنین است.

حضرت سؤالشان را سه بار تكرار فرموده و من نیز جوابم را سه بار بازگو نمودم.

سپس حضرت فرمود:

بشارت باد تو را، بشارت باد تو را، بشارت باد تو را، لازم شد خبر دهم تو را به حدیثی كه نزد من بوده و از احادیث نخبه و برگزیده ای است كه جزء اسرار مخزونه می باشد و آن این است: زمانی كه در طف (كربلا) آن مصیبت به ما وارد گشت و پدرم و تمام فرزندان و برادران و جمیع اهلش كه با او بودند كشته شدند و حرم و زنان آن حضرت را بر روی شتران بی جهاز نشانده و ما را به كوفه برگرداندند پس به قتلگاه ایشان چشم دوختم و ابدان طاهره ایشان را برهنه و عریان دیدم كه روی خاك افتاده و دفن نشده اند این معنا بر من گران آمد و در سینه ام اثرش را یافته و هنگامیكه از ایشان چنین منظره ای را مشاهده كرده اضطراب و بی آرامی در من شدت یافت به حدی كه نزدیك بود روح از كالبدم خارج شود، این هیئت و حالت را وقتی عمه ام زینب كبری دختر علی بن ابیطالب علیه السلام از من مشاهده نموده فرمود:

این چه حالی است از تو می بینم، ای یادگار جد و پدر و برادرم چرا با جان خود بازی می كنی؟!!

من گفتم:

چگونه جزع و بی تابی نكنم در حالی كه می بینم سرور و برادران و عموها و پسر عموها و اهل خود را در خون خویش طپیده، عریان و برهنه بوده،


جامه هایشان را از بدن بیرون آورده اند بدون اینكه كفن شده یا دفن گردیده باشند، احدی بالای سرشان نبوده و بشری نزدیكشان نمی شود گویا ایشان از خاندان دیلم و خزر می باشند؟!!

عمه ام فرمود:

آنچه می بینی تو را به جزع نیاورد، به خدا سوگند این عهد و پیمانی بوده كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با جد (امیرالمؤمنین علیه السلام) و پدر (سید الشهداء علیه السلام) و عمویت (حضرت مجتبی علیه السلام) نموده و خداوند متعال نیز از گروهی از این امت كه در عداد ستمكاران و سركشان نمی باشند پیمان گرفته است ایشان در بین اهل آسمان ها معروف و مشهورند كه این اعضاء قلم شده را جمع كرده و دفن نموده و این ابدان و اجسام خون آلود را به خاك سپرده و در این سرزمین برای قبر پدرت سید الشهداء نشانه ای نصب كرده كه اثرش هیچ گاه كهنه و مندرس نشده و گذشت شب و روز آن را محو نمی كند، و بسیاری از رهبران كفر و الحاد و ابناء ضلالت و گمراهی سعی در نابود كردن آن می نمایند ولی به جای اینكه رسم و نشانه آن از بین رود ظاهرتر و آشكارتر می گردد.

من پرسیدم: این چه عهد و میثاقی بوده و این چه حدیث و خبری می باشد؟

پس عمه ام فرمود:

بلی، ام ایمن برایم نقل نمود كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روزی از روزها به منزل حضرت فاطمه علیهاالسلام نزول اجلال فرمود و حضرت فاطمه علیهاالسلام برای آن جناب حریره درست كردند و حضرت علی علیه السلام طبقی نزد حضرت آوردند كه در آن خرما بود، سپس ام ایمن گفت:

من نیز قدحی كه در آن شیر و سرشیر بود را خدمتشان آوردم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسنین علیهم السلام از آن حریره میل كرده و سپس همگی آن شیر را آشامیدند و پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و به دنبال آن


حضرت ایشان از آن خرما و سرشیر تناول نمودند و بعد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست های مباركشان را شستند در حالی كه امیرالمؤمنین علیه السلام آب به روی دست های آن حضرت می ریختند و پس از آنكه آن جناب از شستن دست ها فارغ شدند دست به پیشانی كشیده آنگاه به طرف علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نظری كه حاكی از سرور و نشاط بود نموده سپس با گوشه چشم به جانب آسمان نگریست بعد صورت مبارك به طرف قبله كرده و دست ها را گشاد و دعا نمود و پس از آن به حال گریه به سجده رفته و با صدای بلند می گریستند و اشگ هایشان جاری بود.

سپس سر از سجده برداشته و به راه افتادند در حالی كه اشگ های آن حضرت قطره قطره می ریخت گویا باران در حال باریدن بود، از این صحنه حضرت فاطمه و علی و حسن و حسین علیهم السلام محزون شده و من نیز متأثر گشته و اندوهگین شدم ولی همگی از سؤال نمودن پرهیز كرده و از آن حضرت نپرسیدیم كه سبب این گریه چیست تا گریستن آن جناب به درازا كشید در این هنگام علی و فاطمه علیهماالسلام پرسیدند:

چه چیز شما را گریانده یا رسول الله خدا هرگز چشمان شما را نگریاند قلب ما از این حال شما جریحه دار گردیده؟!

حضرت فرمودند:

ای برادر من، بواسطه شما مسرور گشتم....

مزاحم بن عبدالوارث در حدیث خود به اینجا كه می رسد می گوید:

نقل است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در جواب امیرالمؤمنین فرمودند:

ای حبیب من به واسطه شما چنان مسرور و شادمان شدم كه تا كنون این طور خوشحال نشده بودم و به شما نگریستم و خدا را بر نعمت شما كه به من داده حمد و سپاس نمودم، در این هنگام جبرئیل علیه السلام بر من فرود آمد و گفت:


ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم خداوند متعال بر آنچه در نهان تو است اطلاع داشته و می داند كه سرور و شادی تو به واسطه برادر و دختر و دو سبط تو می باشد پس نعمتش را بر تو كامل كرده و عطیه اش را بر تو گوارا نمود یعنی ایشان و ذریه آنها و دوستداران و شیعیانشان را در بهشت با تو همسایه نمود، بین تو و ایشان تفرقه و جدائی نمی اندازد، ایشان از عطاء بدون منت او منتفع شده همان طوری كه تو از آن بهره مند می شوی و به آنها اعطاء می شود همان طوری كه به تو اعطاء می گردد تا آنجائی كه راضی و خشنود شده بلكه فوق رضایت ایشان و تو حق تعال عنایت می فرماید و این لطف و عنایت در مقابل آزمایش و ابتلائات بسیاری است كه در دنیا متوجه ایشان شده و ناملایماتی كه وسیله مردم و آنهائی كه از ملت و كیش تو می باشند و خود را از امت تو پنداشته در حالی كه از خدا و از تو بسیار دور هستند به ایشان می رسد، گاهی ضربه های شدید و غیر قابل تحمل از ناحیه این گروه متوجه ایشان شده و زمانی با قتل و كشتار ایشان مواجه می گردند.

قتلگاه های ایشان مختلف و پراكنده و قبورشان از یكدیگر دور می باشد، خیرجوئی نما از برای ایشان و برای خودت، حمد و سپاس خدای عزوجل و آنها بر خیرش و راضی شو به قضای او پس حمد خدای بجا آورده و راضی شدم به قضایش به آنچه برای شما اختیار فرموده.

سپس جبرئیل به من گفت:

ای محمد برادرت پس از تو منكوب و مغلوب امتت قرار گرفته و از دشمنانت در تعب و رنج واقع می شود، و بعد از تو او را بدترین مخلوقات و شقی ترین مردم می كشد، قاتل آن حضرت نظیر پی كننده ناقه صالح است، وی به منظور انجام این كار به شهری هجرت می كند كه آن شهر محل نشو و نمای شیعه و پیروان آن حضرت و فرزندش می باشد، در آن شهر ابتلائات ایشان (اهل بیت علیهم السلام) بسیار و مصیبت ایشان عظیم می باشد، و این سبط شما (جبرئیل با دست اشاره به


حضرت حسین علیه السلام نمود) با جماعتی از فرزندان و اهل بیت شما و نیكانی از امتت در كنار فرات واقع در سرزمینی كه به آن «كربلاء» می گویند كشته می شوند.

كربلاء را از این جهت كربلاء گویند كه حزن و بلاهائی كه از دشمنان شما و دشمنان فرزندان شما در روزی كه حزن و اندوهش تمام شدنی نبوده و حسرت آن زوال پذیر نیست به عمل می آید بسیار و زیاد می باشد.

این زمین پاكیزه ترین اماكن واقع روی زمین بوده و احترامش از تمام بقاع بیشتر است، در آن سبط تو و اهل بیتش كشته می شوند.

كربلاء از زمین های بهشت است، هرگاه روزی كه در آن سبط تو و اهل بیتش كشته می شوند فرابرسد و لشگر اهل كفر و لعنت او را احاطه نمایند به جهت غضب به خاطر تو و فرزندانت ای محمد و به منظور بزرگ شمردن هتك حرمتت و تقبیح نمودن كرداری كه نسبت به ذریه و عترتت انجام شده زمین بلرزد و كوهها كشیده و اضطراب و جنبششان زیاد شود و امواج دریاها متلاطم گردد و آسمانها اهلشان را به هم بریزند، و از زمین و كوهها و دریاها و آسمانها چیزی باقی نمی ماند مگر آنكه از حق تعالی اذن می خواهند كه اهل تو را كه مستضعفین و مظلومین بوده و حجت های خدا بعد از تو بر خلایق هستند را نصرت و یاری كنند پس خداوند به آنها و موجودات در آنها وحی كرده و می گوید:

منم خداوند متعال، سلطانی كه قادر است و كسی نتواند از او بگریزد در توان هیچ خصم و دشمنی نیست كه او را عاجز و ناتوان كند، من بر یاری كردن دوستانم قادر و بر انتقام گرفتن از دشمنان متمكن هستم، به عزت و جلال خود قسم آنان كه رسولم را تنها گذارده و برگزیده ام را رها كرده و حرمتش را هتك نموده و فرزندانش را كشته و عهدش را نقض و زیر پای نهاده و به اهل بیتش ستم كرده اند عذابی كنم كه احدی از عالمیان را چنین عذابی نكرده باشم.

در این هنگام تمام موجودات سماوی و ارضی به ضجه درآمده و آنانكه به


عترتت ستم كرده و هتك حرمتت را روا داشته اند را لعن و نفرین می كنند.

و هنگامی كه آن جماعت (فرزندان و اهل بیت و نیكان از امتت) به طرف گورها و قبرهایشان نمایان می شوند حق تعالی خودش متولی قبض ارواح آنها به ید قدرتش شده و فرشتگان را از آسمان هفتم به زمین فرو فرستاده در حالی كه با ایشان:

1- ظروفی از یاقوت و زمرد بوده كه مملو از آب حیات می باشند.

2- حله هایی از حله های بهشتی.

3- عطری از عطرهای بهشتی.

می باشد، پس فرشتگان بدن های ایشان را با آن آبها شستشو داده و حله ها را به تن آنها كرده و با آن عطرها حنوطشان نموده و دسته دسته بر ایشان نماز می خوانند و پس از اتمام نماز حق تعالی گروهی از امتت را كه كفار ایشان را نمی شناسند و در خون شهداء نه با گفتار و نه با كردار و نه با قصد شركت كرده اند را گسیل داشته تا اجسام و ابدان آنها را دفن كنند و برای قبر سیدالشهداء در آن سرزمین اثری نصب كرده تا برای اهل حق نشانه ای بوده و برای اهل ایمان سببی برای رستگاری باشد و در هر روز و شب از هر آسمانی صد هزار فرشته گرداگرد آن طواف كرده و بر آن حضرت صلوات فرستاده و نزد قبرش تسبیح خدا گفته و برای زائرین آن جناب طلب آمرزش كرده و اسامی زائرین از امتت را كه قربة الی الله آن حضرت را زیارت می كنند و نیز اسماء پدران و خویشاوندان و شهرهای ایشان را می نویسند و در صورتهای ایشان با مدادی كه از نور عرش الهی است این عبارت را نقش می بندند:

این شخص زائر قبر بهترین شهداء و زائر قبر فرزند بهترین انبیاء می باشد.

در روز قیامت از اثر این مداد نوری ساطع شده كه از پرتوش چشم ها تار می گردد و با این نور ایشان شناخته می شوند، و گویا تو ای محمد بین من و


میكائیل قرار گرفته و علی جلو ما بوده و همراهمان فرشتگانی حركت می كنند كه از كثرت عدد ایشان معلوم نیست و بوسیله همین نوری كه در صورت های ایشان هست، آنها را از بین خلائق دریافته و جدا می كنیم و بدین ترتیب حق تعالی ایشان را از هول و وحشت آن روز و سختی های آن نجات می دهد و این حكم خدا است در حق كسانی كه قبر تو را ای محمد یا قبر برادرت یا قبر دو سبط تو را زیارت كرده و قصدی غیر از خدای عزوجل را نداشته باشند و البته گروهی از مردم كه مستحق لعنت و سخط و غضب الهی هستند خواهند آمد كه در محو كردن رسم و نشانه این قبر سعی كرده و می كوشند آن را از بین ببرند ولی خداوند قادر به ایشان چنین توانی را نخواهد داد.

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

این خبر من را گریانده و اندوهگین نمود.

حضرت زینب سلام الله علیها فرمود:

زمانی كه ابن ملجم لعنه الله علیه پدرم را ضربت زد و من اثر مرگ را در آن حضرت مشاهده كردم محضرش عرضه داشتم:

ای پدر ام ایمن برایم حدیثی چنین و چنان نقل نمود، دوست دارم حدیث را از شما بشنوم.

پدرم فرمودند:

دخترم، حدیث همان طوری است كه ام ایمن نقل كرده، گویا می بینم كه تو و دختران اهل تو در این شهر به صورت اسیران درآمده، خوار و منكوب می گردید، هر لحظه هراس دارید كه شما را مردم بربایند، بر شما باد به صبر و شكیبائی، سوگند به كسی كه حبه را شكافته و انسان را آفریده روی زمین كسی غیر از شما و غیر از دوستان و پیروانتان نیست كه ولی خدا باشد و هنگامی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این خبر را برای ما نقل می نمودند و فرمودند.


ابلیس لعنة الله علیه در آن روز از خوشحالی به پرواز درمی آید پس در تمام نقاط دستیاران و عفریت هایش را فراخوانده و به آنها می گوید:

ای جماعت شیاطین، طلب و تقاص خود را از فرزند آدم گرفته و در هلاكت ایشان به نهایت آرزوی خود رسیده و آتش دوزخ را نصیب شما نمودیم مگر كسانی كه به این جماعت مقصود اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است بپیوندند از این رو سعی كنید نسبت به ایشان در مردم تشكیك ایجاد كرده و آنها را بر دشمنی ایشان وادارید تا بدین وسیله گمراهی مردم و كفرشان مسلم و محقق شده و نجات دهنده ای بر ایشان بهم نرسد، ابلیس با اینكه بسیار دروغگو و كاذب است این كلام را به ایشان راست گفت، وی به آنها اطلاع داد.

اگر كسی با این جماعت (اهل بیت صلی الله علیه و آله و سلم) عداوت داشته باشد هیچ عمل صالحی برایش نافع نیست چنانچه اگر با ایشان محبت داشته باشد هیچ گناهی غیر از معاصی كبیره ضرری به او نمی رساند.

زائده می گوید: سپس حضرت علی بن الحسین علیه السلام پس از نقل این حدیث برایم فرمودند:

این حدیث را بگیر و ضبط كن، اگر در طلب آن یك سال شتر می دواندی و در كوه و كمر به دنبال آن تفحص می كردی محققا كم و اندك بود.

صاحب معراج المحبة علیه الرحمة حال آن دل سوختگان را چنین به نظم آورده:



چه بر مقتل رسیدند آن اسیران

بهم پیوست نیسان و حزیران



یكی مویه كنان گشتی به فرزند

یكی شد موكنان بر سوگ دلبند






یكی از خون به صورت غازه [1] می كرد

یكی داغ علی را تازه می كرد



به سوگ گل رخان سرو قامت

بپا گردید غوغای قیامت



نظر افكند چون دخت پیمبر

به نور دیده ی ساقی كوثر



بناگه نعره هذا اخی زد

به جان خلد نار دوزخی زد



ز نیرنگ سپهر نیل صورت

سیه شد روزگار آل عصمت



تو را طاقت نباشد از شنیدن

شنیدن كی بود مانند دیدن



در میان تمام بانوان محترمه عقیله بنی هاشم حضرت زینب كبری سلام الله علیها به آوازی جانگداز و آهی آتشبار و دلی غمناك می گفت:

وامحمداه، صلی علیك ملیك السماء، هذا حسین مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء و بناتك سبایا و الی الله المشتكی و الی محمد المصطفی و الی علی المرتضی و الی حمزة سید الشهداء، وامحمداه، هذا حسین بالعراء تسفی علیه الصبا، قتیل اولاد البغایا، یا حزناه یا كرباه، الیوم مات جدی رسول الله صلی الله علیه و آله یا اصحاب محمداه، هولاء ذریة المصطفی یساقون سوق السبایا

و از این قبیل چندان بگفت و گریه و ناله كرد كه دوست و دشمن هر كه بود بگریه درآمد.



[1] به فتح «زا» گلگونه و سرخابي كه زنان به گونه هاي خود مي مالند.